مبانی کارآفرینی

یکی از کارآفرینان بزرگ می­گوید: «در سن چهل سالگی ورشکست شدم. همسرم از من طلاق گرفت و در دادگاه آخرین سه هزار دلاری را که در جیبم بود به همسر سابقم دادم. از دادگاه بیرون آمدم و بر روی یکی از نیمکتهای پارکی که همان نزدیکی بود، نشستم. من بودم و لباسهای تنم و کیف دستی کوچکی که شناسنامه­ ام در آن بود. نه خانه­ ای، نه جایی و نه حتی کسی که به آن تکیه کنم. حتی یک دلار پول هم در جیبم نماده بود. همه چیز را از دست داده بودم و به معنای واقعی کلمه "مفلس" شده بودم. در پارک نشسته بودم و با احساس پوچی وحشتناکی به درختان و ساختمانهای اطراف نگاه می­کردم. امروز، سیزده سال پس از آن زمان، من بازهم پولدارم و منتظر اتومبیل سفارشی گران قیمتم هستم تا از آلمان برسد! چراکه افکارم با (کارآفرینی) گره خورده­ اند.»

برخی بر این باورند که کارآفرینی قبل از آنکه عمل به کاری باشد، اندیشه­ ی کارآفرینی است. به این معنی که فرد کارآفرین هرگز به شکست نمی­ اندیشد و اگر به مشکلی برخورد کند تنها به رفع آن فکر خواهد کرد. درواقع چیزی به عنوان "شکست" برای وی وجود ندارد بلکه همه چیز تنها "تجربه" است.

کارآفرینان دارای خصوصیات ویژه­ای هستند که آنها را به جلو می­ راند. آنان همواره در پی تغییرند،. خلاقیت جزء جدا نشدنی زندگی آنان است. شکـست را نمی ­پذیرند. بسیار سخت­کوشند و البته هوشمندانه کار می­کنند. برای هر کاری برنامه­ ریزی می­ کنند و آنرا می­ نویسند. سرمایه­ داران را جذب می­ کنند و می­ دانند که چگونه از وامها استفاده کنند تا هم آنرا با سودش پس دهند و هم سود کلانی را به جیب خود و دیگران واریز کنند. دائم به دنبال طرحها و کارهای خلاقانه ­ی جدید می­ گردند. هیجان زیادی برای موفق شدن در کار دارند و از پا نمی­ نشینند. وقتی مشکلی را می­ بینند و یا طرحی بزرگ به دستشان می­رسد، با هیجان به خود می­گویند: «آخ جان! یه جدول کلمات با حال! بیا حلش کنیم. یه مدت سرمون با این گرمه و کلی موفقیت توی راهه!»